دوست داشتم بارون خیسم کنه.دوست داشتم قطراتش روی صورتم بنشینند،خنکم کنند.
وقتی قطره هاش روی صورتم می غلطتند انگار همه غم ها رو با خودشون می برند ، تازه ام می کنند.دوست داشتم تازه بشم.....
تمام راه چترم رو محکم توی دست گرفته بودم ، حتی یک قطره بارون هم منو لمس نکرد.....
آره.....گاهی آدم چیزی میخواد ولی نمیدونم چرا نمیشه!یا نمیکنه!نمیدونم.....
وای چقدر شاعرانه دارم زیر بارون خیس میشم!
تو هم اینجا وا نسسا بدو برو خ.نه خیس نشی! بچای!