چرا و به چه علت؟!

کلمات در ذهنم صف می کشند، شلوغ می کنند و تنه می زنند.دوباره دچارم به زیادی گفتار و ناچارم از نوشتن.
گستره ای چنان وسیع روبرویم گشوده شده که گاهی حتی به وحشتم می اندازم.
من لابدم از نوشتن! لابدم از بیرون ریختن درونم.حالا باید دوباره بگویم حتی برای هیچ کس...


 

نظرات 3 + ارسال نظر
سجاد پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 11:24 ق.ظ http://paknevis.com/weblog

سلام. این یک سال تعطیلات خوش گذشت؟ :)

آقای سرزمین عجایب پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 02:29 ب.ظ http://www.sarzamineajayeb.com/

بابا چه عجب. خداییش شاخ درآوردم امروز که دیدم لینکت اومده ابلا. چیجوری این مدتو طاقت آوردی من که سر در نمیآرم . باید خودت بگی چجوری ؟ به هر حال خوشحال شدم از بازگشتت.

مهران شنبه 18 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 01:00 ق.ظ http://bobogoal.blogsky.com

سلام . پس دوباره نوشتنت گرفته ٬ خوشحالم چون توی این مدت جای خالی ات توی وبلاگ کاملا مشهود بود .
اما اصلا نترس چون با نوشتن و خالی کردن ذهنت از این همه هیاهو می تونی بهشون نظم بدی و حتی آنها رو دور بریزی اما از مهمتر ها شروع کن ( از چیزهای خوب خوب ) . چرا برای هیچ کس بگی ؟ مگه من مردم ؟ شما بگو و من هم می شنوم ! حالا از چی شروع کنیم ؟! آهان ! از اون لواشک خوشمزه هائی که تنها تنها نوش جان می کنی ! مواظب باش فشارت نیافته ! زیاد بود من رو خبر کن ٬ تازه برای بتول هم می خواهم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد