کنار باغ پدربزرگ باغ دیگه ای بود با یک بوته گل محمدی خیلی بزرگ. من عاشق بوی این گلها بودم وبا وجود سفارش پدربزرگ بدم نمی امد گاهی چند تا شاخه از گلهاش بچینم.
سالها بود دل تنگ بوی اون بودم.امروز تو خیابان ، میون این همه هیاهو و دود، یک دفعه بوی گل محمدی همه جا پیچید. با من امد برای مسافت زیادی...
امروز می تونه یک روز خوب باشه. روزی که با بوی گل محمدی شروع بشه. ولی من اصلا حالم خوش نیست..پرم از حسهای درهم....امروز می تونه یک روز خوب باشه....
نمیدونم چرا این نوشته شما برام کاملا قابل درکه احساس میکنم به این احساس نزدیکم.
سلام دوست خوبم...
چه حس خوبی
چه شروع خوبی
امیدوارم روز خوبی داشته باشی...
آره بعضی وقتها این جوریه . تو می خوای که خوب باشه ولی نمی شه.
حتما یه روز خوبه.حتما یه چیز خوب گیرت می یاد
امروز
چقدر دل تنگ امروزم من
نرو امروز
هر روز می تونه یه روز خوب باشه . فقط کافیه بخوای...
داشتم یه رمان از عباس معروفی می خوندم ... اینقدر تلخ بود که نمی ذاره الان به گل محمدی فکر کنم.
ولی مریم راست می گه.
امروز می تونه یه روز خوب باشه اگه قشنگ نگاه کنی اگه خودت رو برای لحظه ای از مشکلاتت دور کنی اگه دلت رو بسپاری به باد تا ببرت هر جا که میخواد...........
سلام. گل محمدی چه زیبایی و چه خوشبو
خیلی روزا میتونست خوب باشه....
درود بر شما!
امیدوارم هرروزتان و روزگارتان اینگونه آغاز شود و انجام پذیرد...
شاد باشید... بدرود!
سلام دوست عزیزم. هر روزی میتونه یه روز خوب باشه . ولی سهم ما در خوب بودن آن چیست؟؟ موفق باشی.
این حس درهمی رو که گفتی منم لمس کردم.به حال خودش بذار.امیدوارم روزهای خوبتر و خوبتری بیان سراغت.
حسین حرف درستی زد.
سلام
جاودانگی ارزوی تو نیست!؟
سلام بلاگ زیبایی دارید به من هم سر بزن خوشحال میشم.
سلام. خونه ی قدیمی مادر بزرگ من هم یک حیاط بزرگ داشت ته حیاط پر بوته ی یاس بود هنوزم هر وقت بوی یاس میاد یاد اون میفتم....
ایشالا روز خوبی هم خواهد بود :)