کنار باغ پدربزرگ باغ دیگه ای بود با یک بوته گل محمدی خیلی بزرگ. من عاشق بوی این گلها بودم وبا وجود سفارش پدربزرگ بدم نمی امد گاهی چند تا شاخه از گلهاش بچینم.
سالها بود دل تنگ بوی اون بودم.امروز تو خیابان ، میون این همه هیاهو و دود، یک دفعه بوی گل محمدی همه جا پیچید. با من امد برای مسافت زیادی...
امروز می تونه یک روز خوب باشه. روزی که با بوی گل محمدی شروع بشه. ولی من اصلا حالم خوش نیست..پرم از حسهای درهم....امروز می تونه یک روز خوب باشه....
*بالاخره حباب جان از سفر برگشت!من که خیلی دلم تنگ شده بود...خوشحالم که برگشته و متاسفم که نشد آنطور که باید بشود.
*این لینک مربوط به زندانیان سیاسی رو سر زدید؟ من عموما موضع سیاسی ثابتی ندارم .به نظرم هم بعضی از عقاید این طرفی ها درست است هم بعضی از عقاید ان یکی طرف.در مورد بعضی از مسایل هم نظر هیچ کدام. به همین دلیل زیاد سیاسی صحبت نمی کنم ولی در این مورد به نظرم خیلی ظلم است (90 درصد اطمینان دارم) که برای بالا گرفتن یک پیراهن (حالا خونین) اول برایت حکم اعدام ببرند و خیلی که لطف کنند محکومت کنند به 15 سال زندان.اگر در این مورد با من هم عقیده هستید لطفا به این لینک سر بزنید و امضایش کنید.
* گفته بودم دوستی دارم که همکارم هست. خوب این خانم هم وبلاگ دار شده اند:یادداشت های روزانه من. دستپخت خوبی که دارد(بر خلاف من) فکر کنم وبلاگ نویس خوبی هم بشود.
*بدترین مشکل یک وبلاگ نویس اینه که آدرس وبلاگش پیش دوست و آشنا ،لو بره. خواستم یک چیزی بگم اما به فکرم رسید دوستان اینجا رفت و آمد دارند خوبیت نداره.
* ماه رمضان هم که شروع شده ولی من اصلا آمادگی ندارم. در این جور مواقع باید چه کار کرد؟
*االهم اصلح کل فاسد من امورالمسلمین
*دیروز باز هوا بارونی بود و کلی احساسات لطافتی بهم دست داد.عجب بارونی!عجب آسمونی!عجب ابرهای پنبه ای خوشگلی! حالا کلی تلطیف روحیه شدم.آخی!