تصمیم کبری

مرخصی تمام شد...
کارهای عقب مانده هفت هشت ماه پیش انجام شد، اعصاب کش آمده سرجایش برگشت و شیطونک دم مثلثی فعلا کمی آرام شده.
آقای پونه حسابی شاکی ست و فکر می کنم قهر هم کرده. آقای آدم بد (با عرض پوزش مجدد از کلیه آدمیان حتی از نوع بد) هم کج کج شده است. آقای ریاست هم شاکی ست و هم کج کج....من هم می گویم به امریکا بگویید عصبانی باشد و ازاین عصبانیت بمیرد.
خانم طبقه پایین هم عصبانیست.فرق ما این است که خانم طبقه پایین می داند چطور حال دیگران را در قوطی کند.برای همین از خانم طبقه پایین خوشم می اید.
فکر کنم بدنباشد من هم چند کله به طاق بکوبانم بعد بروم دنبال تجربه های جدید....
نظرات 31 + ارسال نظر
م. پنج‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:02 ب.ظ http://sunset.blogsky.com

ساغری تو زنده ای . خوشحالم.

حباب جان پنج‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:03 ب.ظ

وقت تموم شده حیف! یه یادداشت مفصل باید بذارم.

مرتضی پنج‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:46 ب.ظ http://mortezaa.blogsky.com

سلام
ی سوال
دوست دارم بدونم کارت چیه یا حداقل سنت رو. البته ححدس می تونم بزنم دوست داشتی بهم بگو بای

شماره یک پنج‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:03 ب.ظ http://countdownnn.blogspot.com

:)

کولی تنها پنج‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 04:28 ب.ظ http://parhoon.blogsky.com

من که سر در نیاوردم..........

عمو رضا پنج‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 04:56 ب.ظ http://amooreza.blogsky.com

قبلا فقط می‌خواستی سر این پونه را به طاق بکوبی حالا شده چند تا سر خدا بقیه اش را به خیر کند.

هامون پنج‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 05:19 ب.ظ http://shouka.blogsky.com

!!!!(باورت میشه؟)

شین پنج‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 05:28 ب.ظ http://forough.blogsky.com

رفیق! الان متن شعر علی معلم رو در اختیار ندارم اما برات جورش می‌کنم! یه کمی فرصت به‌ام بده!

بعد هم مراقب آمد و شد با آدم‌های عصبانی باش!

سحر پنج‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:45 ب.ظ http://ghoroob.blogsky.com

مرخصی چه زود تموم شد
همش ۵ روز
خوشبحالت که با ۵ روز مرخصی همه کارای عقب افتادت انجام میشه

امید جمعه 30 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:32 ق.ظ http://tehrantehran.persianblog.com

سلام زندگی هر روزش یک تجربه است ولی انگار تمومی نداره

ياس جمعه 30 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:53 ق.ظ http://http://yasesefid.blogsky.com

ممنونم که اومدی.خوشالم کردی.شاد باشی و پيروز.

بهار جمعه 30 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:50 ق.ظ http://khaatoon.blogsky.com

سلام.موافقم.موفق باشی. :)

امیر عطا صهبایی جمعه 30 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:32 ق.ظ http://roham99.persianblog.com

سلام. از توی وبلاگ باران نامه با وبلاگتون آشنا شدم . الان هم میخام مطالب قبلی تون رو بخونم . شما هم سری به من بزنید . ( چایی بعد از ظهر )

[ بدون نام ] جمعه 30 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:51 ق.ظ

سلام دوباره . راستی اون شعری که توی مطلب قبلیتون نوشتید ( این فصل را با من بخوان باقی فسانه ست ......این فصل را بسیار خواندم عاشقانه ست ) مال علی معلم هست . شعریه بنام هجرت

حمیدرضا جمعه 30 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 04:52 ب.ظ http://weblog.hamidn.com

چل الخالق! تو یه هفته چه کارهایی که نمی کنن مردم!! آخرالزمون شده...:))

سارا شنبه 1 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 09:29 ق.ظ http://dailynotes.blogspot.com

من برای هر گونه کمکی حاضرم!
خوشحالم که برگشتی.مواظب سر خودت باش ها!

زئوس شنبه 1 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:01 ب.ظ http://zeuss.persianblog.com

سلام ...خسته نباشی از مرخصی ... امیدوارم بهتر باشی ...

مرتضی شنبه 1 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 06:13 ب.ظ http://mortezaa.blogsky.com

تولد رو یادم هست ولی شاید ۲۳ رو واس این یادم رفته بودم که فکر می کردم پسرید اما وقتی دیدم دخترید تصویر قبلی رو از ذهنم پاک کردم به هر حال شرمنده لول راستی اسمتون واسه من یکی راز باقی مونده ...

عمو رضا شنبه 1 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 08:38 ب.ظ http://amooreza.blogsky.com

اول آذر سال روز قتل داریوش فروهر و همسرش پروانه اسکندری‌ست.

من نه منم یکشنبه 2 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 01:43 ق.ظ http://man-namnam.blogspot.com

سلام
تجربه معلم سختگیری است
اول امتحان می کنه بعد درس میده
شبت پر از عطر یاس

پرچین یکشنبه 2 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 01:29 ب.ظ http://parchin.blogsky.com

ساغر جان خوبه مرخصی بودی حال اینهمه آدمو گرفتی. برگردی چه میکنی!!؟؟
این پونه کی بود؟ ربط داره به لونه و مار و اینجور چیزا؟؟
در مورد نرم افزار ها آی راست گفتی...
مخلص، رضا.

حباب جان یکشنبه 2 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 01:53 ب.ظ

ای قربون دهنت پرچین جان!

حباب جان یکشنبه 2 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 01:57 ب.ظ

این انسان جان هی ما رو تهدید می کنه که می خواد بره. دیگه دلمون خون شده از دستش.
:)

اینجانب یکشنبه 2 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 09:24 ب.ظ http://footnote.blogspot.com

اون شعر، از استاد علی معلم بود. (احتمالا اینقد جوابتو دادن که از شنیدنش حرصت درمیاد ... اونم با اینهمه تاخیر)

در ضمن: اونجا جنگ و دعوا نبود ... اما اینجا انگار راس راسی یه خبراییه! ... مواظب خودت باش ...

سجاد دوشنبه 3 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 09:59 ق.ظ http://safirnoor.blogspot.com

سلام. بازگشت پیروزمندانه جنابعالی را ... اوخ زیادی تلویزیونی شد! فکر کنم اون قسمت آخرش بهتره؛ رفتن دنبال تجربه های جدید رو می گم. موفق باشی...

حباب گیج شده دوشنبه 3 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 02:27 ب.ظ

خانم آپدیت کن دیگه!!
د!

پروفسسسور جی دوشنبه 3 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 08:54 ب.ظ http://professsor-g.blogspot.com

...

از لطفت ممنون انسان مه آلود ولی به این زیبایی که تو میگویی
هرگز نبوده ام
به نظرم در این شعرها
زشت ترین حرف زمین ÷نهان است

سارا سه‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:47 ق.ظ http://dailynotes.blogspot.com

این رو از یه وبلاگ کش رفتم:
تصمیم گرفتن هم مثه بافتن یه لباسه...حتی اگه بافتنی هم بلد نباشی ..حساب کار دستته...میدونی که رنگهاش باید بهم بخوونه...نمیشه که یه آستین داشته باشه و یکیش بدون آستین..نمیشه یقشو یه طرفه ببافی ...باید یه اصولی رو رعایت کنی...حتی گاهی لازمه به بافتنی های قبلی که بافته شده یه نگاهی بیندازی...اشکال کارتو پیدا کنی...یا حداقل یه چیز بهتر و بالاتر خلق کنی...البته کار راحتتری هم میتونی بکنی..میتونی خیلی راحت چشماتو روی همه چی ببندی و چشم بسته ببافی ...شاید این برای تو راحتتره...هر چی باشه گاهی انتخاب آسانترین راه درسترین کاره...البته بستگی داره که تعیین کننده کی باشه...میتونی خودتو گول بزنی...میتونی با دلیل و برهان خودتو راضی کنی که خلاقی..که فکر برتر داری..که چشم بسته بافتن هم خودش خلق یه ابتکاره...تازه از اون راحتتر...میتونی این خلاقیت را با دلیل و برهان خاص خودت مثبت جلوه بدی...یا نه...اصلا اینهم مهم نیست ...بقیه دیگه چه خرییند ... مهم خودمم ...خودم...حالا اون بقیه هر کس میخواد باشه..مهم بستن چشمه که خوب بلدی...یا از اون راحتتر ... میتونی اصلا بافتن رو فراموش کنی...میتونی به خودت تلقین کنی ...آره تلقین کردن هم بد نیست...خوب بلدی میدونم ...تلقین کنی که با این بافتن خلا وجودیم پر نمیشه...خیلی تلاش کردمو نشد...آره این راحتتره..خیلی راحتتر ...اینقدر به خودت سختی نده...فکر نکن...فرار کردن ..برای پر کردن خلا ...راحتتره..بقیه هم بیخیالشون ...گور پدر بقیه...ولی این فرار کردن از یک تصمیم درسته ...فرار کردن از خود خود...حداقل خودتو ببین ...تو که چشماتو به روی همه چی بستی...حداقل خودتو ببین ..از خودت فرار نکن...که به هر جا فرار کنی این خود تو با خودته ....هر چند که میدونم تموم این حرفها بی فایده است...چون چشم بسته که نمیتونه چیزی ببینه یا بخوونه...

سارا سه‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:48 ق.ظ http://dailynotes.blogspot.com

اسمش هست هلیا:http://helias.blogspot.com/

پیام سه‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 11:36 ق.ظ http://payamra.com

اولا که لطفا سر به جایی نزنید خوبیت نداره .. اوف میشه ... مرخصی بعدی کی هستش ؟

کیوان دوشنبه 10 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 11:35 ق.ظ http://shoma.blogsky.com

فکر میکنم اگر اکسپلوره ۶ نصب کنی مشکلت حل میشه .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد