خسته ام.خسته از همه چیز و همه جا. نمی دانم اثر پر زدن فرشته مرگ است یا یکی از این خستگی های گاهی به گاهی. .. دوست داشتم جایی بودم با هیچ کس دیگر. شاید در جنگلهای نمک آبرود، وقتی مه آنقدر پایین است که یک متر ان طرف تر معلوم نیست و می توانی فریاد بزنی ،هر چقدر بخواهی. می توانی آش رشته بی مزه بخوری با آب باران و کلی هم کیف کنی..
یا جایی که کسی اگر هست ناآشناست. میان آدمهایی که در نگاهشان چیزی نیست، نه محبت و نه نفرتی... کسانی که فقط به شکرانه انسان بودن به روی دیگران می خندند.
دوست داشتم ساعتها خیابان گردی کنم ...خیابان های ناشناس...میان آدمهای ناشناس... ولی این سرما و این سینوزیت لعنتی حتی این را هم برایم ممنوع کرده...
من خسته ام و فرشته مرگ همه جا هست و امید در هوا یخ می زند.

 

بگذار تا بگریم...

فکر کنم حالا همه از ماجرای زلزله بم با خبر باشند.نمی دانم در برابر مصیبت انها چه احساسی می توان داشت. همدردی حتی بی معنی ست. من کجا می توانم احساس مردی راکه یازده نفر از اعضای خانواده اش رایکباره از دست داده است درک کنم وقتی حتی مرگ یک عزیز را هم تجربه نکرده ام؟
شاید نتوان به خاطر رخ دادن این حادثه دولت را مقصر دانست .زمین می لرزد و خانه هایی که به نظر می آید همزمان با ساختمان تاریخی بم بنا شده اند فرومی ریزند. تا اینجا مسئولیت به عهده ی کسی نیست و چیزی جز قهر طبیعت در ماجرا دخیل نمی باشد.  اما فاجعه بعد از این آغاز می شود. هیچ کمکی نیست... مجروحینی که زیر آوار مانده اند و مرده اند و یا خواهند مرد. در کشوری که هر روز جایی از زمینش رعشه می گیرد ، در کشوری که حادثه رودبار را تجربه کرده است، در  کشوری که در همین سال گذشته  چندین زلزله را تجربه کرده هیچ امکاناتی برای مقابله با این اتفاق وجود ندارد.
فاجعه مربوط می شود به ساعات اولیه صبح و آقایان ساعت 3 بعد از ظهر از خواب خرگوشی برخاسته ، جلسه تشکیل می دهند!
امداد روسیه 5 بعدازظهر به راه می افتد و آمبولانس های تهران ظهر روز بعد...
 این اولین بار نیست . آخرین بار هم نخواهد بود و نمی دانم این سناریوی غمگین نبود امکانات قرار است تا کی ادامه پیدا کند؟ و عزیزان چه می کنند جز تماشا ؟
5500 کشته به خاک سپرده شده اند. شاید بی هیچ نشانی  ... هنوز اجساد زیادی زیر اوار مانده اند و حال مجروحان زیادی وخیم است. وقتی در یک شهر کم جمعیت چنین فاجعه ای به بار می آید باید دید بر سر تهران عزیز با چند میلیون جمعیت چه می اید و خشم طبیعت و بی خیالی آقایان (البته  )  چه می کنند؟؟؟ بعد از چنین فاجعه ای هم خواهند بود و پیام تسلیت کارسازشان را خواهند گفت..

بالاخره اسراییل هم به آن درجه از اطمینان رسید که با خیال راحت برای ایران خط و نشان بکشد.البته جای هیچ نگرانی نیست چون آقای خاتمی فرمودند  اسراییل غلط می کند و حتما غلط می کند دیگر....وزیر دفاع هم تهدید کردند که هر کی به نیروگاه بوشهر دست بزنه شاهپره نیشش میزنه و حتما انگشت اشاره اش را هم تکان می داده است.
دارم فکر می کنم اگر ایران چنین تهدیدی بر علیه کشور دیگری کرده بود الان نیروهای چند ملیت روبرویمان ایستاده بودند؟!  از وقتی یادم می آید هر وقت چیزی –حتی حقمان-را از کشوری خواسته ایم در ازایش چیز سنگین تری پرداخت کرده ایم و به جای آن که به فکر باشیم این سیاست شکسته بسته را پیش شکسته بند ببریم با یاد پایین آمدن شیراک از پله های کاخش حالتی رفت که محراب به فریاد آمد...

به این شیوه که پیش می رویم تا چند سال دیگر باید از افغانستان هم حساب ببریم. چرا که از یاد برده ایم "برو قوی شو اگر راحت جان طلبی    که در نظام طبیعت ضعیف پامال است" . شاید این شعر دنیای وحش رابه یادمان بیاورد ولی باید این را بدانیم که دنیای کنونی ما اگر بدتر نباشد بهتر نیست .