منم یه روز بزرگ میشم...

 نمی دونم چرا اصرار دارم که اتفاقی افتاده ... شاید چیزی رخ داده که من دارم انکارش می کنم. مثل هزار بار دیگه که دیدم و نگاهم رو گردوندم، که چشمام رو بستم و گفتم هیچ چیز نیست. فکر کنم این بار دیگه نمی تونم طفره برم. چیزی در من روییده هر چند ناشناخته ، هر چند کوچک، هر چند دور. چیزی که باید روزی باورش کنم. غریبه ای در من رویید و من انکارش کردم مثل همیشه ولی این بار می دونم که انکارش کردم. می دونم که باید یک کار دیگه ای می کردم. می دونم که باید لمسش می کردم. من چیزی رو جا گذاشتم آنجا پشت سر یا  اینجا درست کنارم. نمی دونم کجا گمش کردم ولی می دونم که دیگه هیچ وقت پیداش نمیکنم... تنها می تونم به خودم بگم تولد احساس تازه ام مبارک هر چند که من مادر بی تجربه ای هستم ونمی دونم چکار کنم ... اما من هم بزرگ می شم.

نظرات 7 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 04:32 ق.ظ http://payamra.com

hamamoon borozg mishim, ,, tabrik ,, ehsase bozorgi bayad bashe ,,,

المیرا شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 08:45 ق.ظ http://leilymadani.blogsky.com

... الان حقته که بغلت کنم له کنمت!
بس که خوشحالم...
پوست کله ی المیرا کنده باد!
:)

محمد شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:15 ق.ظ http://sarzamineajayeb.com

سفت از احساست مراقبت کن و نزار کسی ازت بگیرتش . خیلی گرونا .. . .

عمو رضا شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:36 ق.ظ http://amooreza.blogsky.com

وای! فکر کنم می فهمم از چی داری می گی؟ کاش حس هم می کردم!

سینا شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 06:03 ب.ظ http://delsinario.blogspot.com

دوست من٬ منم هر چی لیلی میگه!!

م.بهتاش شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 07:33 ب.ظ http://sunset.blogsky.com

اگه مردی روش یه اسم بذار!

آرتا شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 09:47 ب.ظ http://darkness.blogsky.com

وایییی تبریک تبریک خانمی ! اصلا نمیدونم چی بگم . همون که المیرا میگه :*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد