هیچ کس از وجودش خبر ندارد، هیچ کس احساسش نمی کند و من مثل همیشه ام. هیچ چیز تغییر نکرده. صدای من ، نگاه من...همه چیز مثل گذشته است .مثل یک ماه پیش، یک سال پیش ولی من حس اش می کنم. شاید در همین حد بمونه یک خیال خزیده به گوشه ای از ذهن من بدون جاری شدن بدون واقعیت یافتن... شاید همین خیال هم فقط چند روز بماند یا چند هفته ای. بودنش مهمه ماندنش اما... به رفتنش فکر نمی کنم. آمدنش را مرور می کنم و می فهمم کار از کار خیزد در جهان و بودن شگفت انگیزش رو ستایش می کنم و پدید آورنده اش را که نزد اوست کلیدهای غیب و نمی داند آن را مگر او و آنچه در بیابان و دریاست و نمی افتد برگی مگر که می داند آن را .می دونم بی اجازه به روح همه سرک می کشه ولی همه نمی بینندش یا می بینند و انکار می کنند وشاد هم هستند. ولی من دارمش شاید برای چند روزی اینجا ، جایی که هیچ کس نمی بینندش ولی به آن امیدوارم . نگاه می کنم به تمام روزهایی که تلخ و سنگین به نظر می آمد ولی
نیم جان بستاند و صد جان دهد آنکه در وهمت نیاید آن دهد
تو قیاس از خویش می گیری و لیک دوردورافتاده ای بنگر تو نیک
ما آدما همین جوری هستیم و امکان نداره عوض بشیم
یه چیزایی یادمونه و همیشه سعی می کنیم چیزای خوبو توی ذهنمون بمونه اما چیزای بد رو یه جایی باقی بذاریم
همه یه روزایی رو دارن که اهمیت دوباره نگاه کردنو داره
من گمشده ات بود یا پیدا شده ات. خدا می داند و بس ...
منم با نظر مسافر هتل کالیفرنیا کاملا موافقم .
الحق که خوب خوی انسانیتتو به تصویر کشوندی . تو ی جاهاییش باهات یکیم . شاد باشی .
سخته حفظ کردنش اما خوبیش اینه که هرجا میخواد میره و سرک میکشه . گاهی خوبه برای رفع خستگیش ....
اینطور ی باید باشد:
با منی مثل خود من مثل تن مثل یه پیرهن!
و تو همیشه خوبی؟!
بعد کلی غیبت
سلام
برم بقیه شو بخونم
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود!
این شد آپ دیت!
:)
همین چیزای قشنگ رو می نویسین که دوست من دیگه.
وقتی به آمونش ایمان داشته باشی رفتنش را باور نمی کنی
چه خوب است خوب دیدن.
و خوبتر از آن خوب بودن
و خوبتر از آنها شهامت داشتن در مواجهه با هر چیزی،هر وجودی،هر شخصیتی
و خوبتر اینکه خودت را بشناسی و خودت را دریابی قبل از غرق شدن در مردابِ... ،و قبل از آنکه در باتلاقی دیگر غرقت کنند.
طرف جان! بگذار بنویسد همه آنچه از درونش می تراود.همه را بیرون بریزد.تمام ناخالصیهایی که در وجودش رخنه گذاشته اند.
ما باز هم با رویی زیاد سنگ صبوریم.
این همه یک نشانه علاوه بر قبلی ها!تو نمی بینی ،من که می بینم.
گنهکار!عاری از گناه!تمام واژه ها عجیبند.عجیب تر از احساس درونی تو.
وباز هم شهامت را می ستایم.
و می ستایم خودم را که یک دل دارم و یک روی و یک راه و یک قلب خدشه ناپذیر.
هرچند با خنجری مدام بر آن بزنند که ...
می شناسم ابلیس را با خدعه هایش که بر من ظاهر میشود.
و می ستایم خودم را که کودکانه و آرام آرام در مسیر رود در حرکتم.و با آرامش همان رود صداهای اطرافم را می شنوم و در گذرش به حواشی نگاه دارم.
آینه را مقابل رویت قرار بده و آنچه را گفتی در خود ببین
آینه را در مقابل آینه قرار بده.
:X
:X
:X
:X
تقلب ممنوع!
بزرگانه!کودکانه!
خصائل بد ،یافتنش دشوار است!نحس نحس نحس
و قضاوت تنها، آسان است
همیشه احساس کردم دیده نمی شوم و چه احساس صادقی بود.
اجازه خواستن برای ورود به حریم دیگران چه سنگین است!
سلام دوست من. با سارا مهربون باشین.
من چون قبلا خودم باهاش دشمن٬ فهمیدم که نوشته ی قبلیتون سارا.
دوست من٬ با سارا آتش بس. مرسی دوست من.
:))
سینا خیالت راحت باشه....
مگه طرف مربوطه مرده باشه!
تکبییییییییییییییییییییر.
مرسی حباب کوچولو. مرسی به این شجاعت. مرسی به این رفاقت. مرسی به این خیلی رفاقت. مرسی.
ساغری بی زحمت آپدیت!
این خواهشه ها!
خواهش...............
مرصی سینا !
درک تقصیر سنگین است
اعتماد به نفس؟ایستادن روی پای خود؟
تکیه به دیگران؟همسوی باد؟نه!!!
زیر پا گذاشتن کبر شیطانی؟
نمره تو اگر به خود آیی؟منتظرم.
صفر صفر!
تو رو خدا زود باش.................................................
باز هم که از گفتن نام احساست ترسیدی!
یاد ۲۱ گرم افتادم. دیدی؟