به اسم کوچک صدام کرد... اون غریبه...
این دفعه معده ام به هم نخورد یک چیزی صدا کرد...
کلاغه فردامیاد خونه ما... آخ که من چقدر اون چشمای درشت سیاهش رودوست دارم که انگار تموم صورتش رو گرفته...
کنار بایستید ... لطفا همه کنار.این که می بینید موجودی ست از جزایر ماداگاسکار!
گفت من هم خیلی مذهبی ام. روزه خوردنم رو همه دیدند نماز خوندم رو هیچ کس...مرسی آقای مذهبی...
دارند میرند همشون روی آب... دارند میان همشون نمناک...
گفت چنارها رو دیدی چقدر بلندند ؟؟؟ جوابش سکوت بود...
آواز خوندم با بلندترین صدا... ندیدمت که اون پایین نشستی... من دروغ گفتم یا تو؟
دیدن زاغچه ها هم لذت داشت وقتی عمیق نفس کشیدم...
هرروز صبح بودی... آماده برای گفتن سلام... دلم برات تنگ شده...
هیچ کس باور نمی کند...
چرا بی تو هیچم خطرناکه ؟!
اوه.
هیچ کس باور می کند.
باور
می کند.
من تو رو باور میکنم چون باورم سخته شاید حرف دل من هم تو این متنها یه جوری جا شد.
اینکه دلت تنگه رو هیچکس باور نمیکنه؟!
!
اول باید خودت خودتو باور کنی... بعدش آقا کلاغه قراره بیاد؟
موجود به شدت خفنی باس باشه !!!!!!!!
سلام ....
نمی دونم !
چرا کسی هست که حرفهای شما را باور کنه ...
سلام عرض شد خانم!
نیستی
کوشی؟
ای بابا!
سلام. آقا خداوکیلی زیر دیپلم بنویسید که ما هم بفهمیم :)
منم اتفاقا خیلی دلتنگم...
بعضیاشو درک کردم.بعضیاشو فقط فهمیدم.اما بعضیای دیگش اصلا واسم آشنا نبود. واسه همین نه درکش کردم نه حسش کردم نه فهمیدمشون. ولی رو هم رفته همه چیو گرفتم.
من خیلی هاش رو نگرفتم.بعضی هاشم نمی دونم واسه منه یا نه!آخه من مثل شما پروانه ای نیستم!
ساغر کجایی؟
ئه!
عصبانی دیگه ها!
ده!!!
سلام دوست من.
از این نوشته ها که اگه منم زود به زود آپدیت می کردم می نوشتم.
آفرین. این جوری آدام خوب می تونه احساسش رو بیان کنه٬ با کلاغ و بی سر و ته...
به به دوست من. خوب باشین دوست من.
من الان کلی تغییرات دادم تو لینکستانم٬ دیدم انگار نه انگار. شاید برای همینه که بعضی از دوستان تو بلاگم نظر ندادن. بازش می کنن٬ همون تکراریه میاد...
۱- کم کم داری اسمشو پیدا می کنی.
۲- من جای تو بودم به حباب سلامی می کردم.
م.
یه چیز دیگه منتها برای حباب کوچولو
باید به عاشق فرصت داد.
همون میم بالا
من باورم می شه
به به چه دوست من.
میدونی حسن کلاغ چیه؟؟؟ نه به سیاهیش که به یه رنگیشه!!!!
کامنت المیرا برای ۲۵ مرداد که برام گذاشته بود ، خیلی برام جالب بود!آدم یه چیزی رو بدونه و ...
سلام . این نوشتت درست مثل واقعه نگاری یک تراولینگ مداوم بود در کوچه پس کوچه های یک ذهن مشوش .
ساغر جان اینجا چه خبره؟
دیگه دارم قاط می زنم فکر کنم!
شماره شمارنده کیه دیگه؟
کجایی خانم؟!!!!
بابا بنویس!
دوست من٬ آپدیت نمی کنین؟
مبارک است.
باور کن که من باور می کنم ... راستش اومدم بگم که وبلاگ منTechno Love ( عشق نو ) برای همیشه خذف شد ... نپرس چرا .... فقط بدون که حذف شد ... فعلآ جای دیگه ای می نویسم ... آدرسش رو نوشتم ... اما آخرین باریه که آدرسش رو می نویسم ... آخه می دونی چیه .... وبلاگ من یه وبلاگ کاملآ شخصیه اگه می بینی میام و به شما سر می زنم به خاطر خودمه نه جذب خوانندهء بیشتر ... دوست ندارم هیچ جا لینکم باشه ... هیچ جا ... فقط می خوام دوستام بیان و نظر بدن ... همین ... از فعهء بعد اگه بیام دیگه لینکم رو تو قسمت نظر خواهیت هم نمی زارم .... اگه دوست داری یه جا نگهش دار که بازم بیای پیشم ... منتظرتم ...
نذار سکوت از بین ببرتت!
خودت باور داشته باش!
با همه ی بی سر و سامانیم باز به دنبال پریشانیم
احسان